خانوم شیوایی
خانوم شیوایی

خانوم شیوایی

...

چه قدر احمقانه...

       یه اشتباه... پر کردن جا به جا... بهتر بگم فقط یه نقطه ی سیاه باعث شد یه سالم هدر بره ... چقدر احمقانه ... حالا من فقط به تکمیل ظرفیت فکر می کنم که می دونم خیلی نباید امیدوار باشم ... نیمه متمرکز که هیچی ...از نقاشی متنفرم ... فکر مرمت رو هم که با اون درصد خواص مواد خوشگلم باید از سرم بیرون کنم ... تومصاحبه نمایش هم که قبول نشدم ...یعنی از اول نباید روش حساب می کردم که نمی کردم ...

اما الان دیگه هیچ انگیزه ای ندارم که بخوام بخونم ...یعنی اصلا نباید ازم انتظار داشت که درست تصمیم بگیرم فقط الان میدونم که خیلی خوشحالم به خاطر اون ساعت هایی که خواب بودم یا استراحت می کردم .

اما رازی هست که من عاشق فاش کردنش هستم :
شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش     که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش