خانوم شیوایی
خانوم شیوایی

خانوم شیوایی

...

دکتر مهربون...

حسابی سرما خوردم صدام اصلا در نمی یاد
امروز وقتی رفتم دکتر یاد بچه گیام افتادم ... وقتی دکتر معاینه ام میکرد می پرسید :
کلاس چندمی ؟ چند تا بیست گرفتی ؟و... با اینکه جواب تمام این سوالا را میدونست یا اصلا فرقی نمیکرد که بدونه یا نه ... انگار بدون این سوالا معاینه کامل نمی شد
امروز دلم می خواست دکتر باز بپرسه کلاس چندمی ... باز بهش بگم آمپول نده ...
راستی یاد این شعره افتادم :
دکتر چه مهربونه ... درد من ومی دونه
یاد دکتر هشترودی ( که فقط تا شش سالگی مریضش بودم ) به خیر و روحش شاد ... چیز زیادی ازش یادم نیست اما بهش قول داده بودم که دکتر بشم