خانوم شیوایی
خانوم شیوایی

خانوم شیوایی

...

و اینگونه معتاد میشویم به آدمها

این داستانک و جایی خواندم و البته نوشته بودکه برنده ی رتبه نخست اولین دوره مسابقه داستانک‌ نویسی هزاردستان شده. قشنگه،با من بخونید:
...

"
بعدِ صبحانه ابروهایش بالا رفت. دنبال کیفش روی صندلی کناری گشت. درش باز بود. پاکت سیگارش را درآورد.
با چشمهای مهربان تعارف کرد: - سیگار؟
ماتِ اداهایش، لبخند زدم : - نه!
یکی گذاشت کنار لبش. گوشهء دیگر لبش گفت: - " هر وخ بعد ِ صبونه دلت سیگارخواس،... -"خــواس" را کشیده و دلبرانه گفت
– کبریت زد، نگرفت.
کبریت دوم گرفت.
جمله اش را تمام کرد: - ...بدون که سیگاری شدی!"
خندیدیم، خنده اش رفت پشت ِدود غلیظ اولین پک که صورتش را هم از من گرفت.
آخرین جرعهء چای صبحانه که از ته لیوان سرازیر شد روی زبانم، دیدم شانزده سال است بعدِ صبحانه به او فکر می‌کنم.

,,,

روزی به ناچار از هم جدا خواهیم شد . دوبله خانه ماست و صدا، نعمتی که به ما ارزانی شده است. خانه می ماند، صدا هم، نه از خانه می توان به قهر روی برگرداند، نه به صدا می توان گفت: تو نعمت نیستی، تو نیستی، تو نمی مانی.
بخشی از نامه چندین گوینده به مرحوم ژاله کاظمی

اگه گفتین؟؟

اگه گفتین اونجا کجاست که قراره فیکس شده رو نیم ساعت مونده به قرار دوباره باید فیکس کرد و وقتی به کسی ایمیل اداری می زنی باید پیوست ایمیلت خودتم بری یا تلفن بزنی که ایمیل و چک کنه ؟؟؟

بدون عنوان

همیشه میخواست ملانی همیلتون برباد رفته باشه ، اما یه روز چشماش و وا کرد و دید الیزای کازابلانکاست !!!