...

...

به نام پدر

سرگرم شنیدن جدال دو کودک بودم، 

کودک اولی : بابای من ورزشکاره،  خیلی تند میدوه،  از ماشینا جلو میزنه. 

کودک دومی : بابای من تندتر میدوه،  از هواپیما هم تند تر، 


تو دلم گفتم: شما چه میدونین،  بابای من از همه سریعتره،  قبل فکردن بهش بود ولی الان نیست، 


........ ............. 

فاصله بین بودن و نبودنت برای من از لحظه کوتاه تر بود،  روحت شاد بابا. 

خدایا !
حیف که از بهشتت راندی ما را ،
وگرنه می نشستیم باهم
زیر همان درخت سیب
کنار جویی از شهد و شراب !
......فرشتگان : سرود خوان
ابلیس : رقص کنان
عزرائیل : در خواب
...
خدایا به همه اولیائت سوگند
نمی دانی چه کیفی دارد
در آن حال
سیگاری آتش بزنی !!
...
حیف که از بهشتت راندی ما را !!....

یادم می آید وقتی که آنا جوابی از دخترک دم بخت نمی شنید. 


پر از خنده می گفت سکوت علامت رضاست. 


  


نمی دانم چرا سکوت دیگر علامت رضا نیست. 


 


سکوت دیگر نشانه پر شدن از شادی نیست. 


نمی دانم چرا سکوت را با گلوله پاسخ میدهند. 


نمی دانم چرا گوش ها از سکوت کر می شوند. 


 


نمی دانم