.

.

.

هرکه با من بیش برمن نیشتر

.

.

.

.

 

+  ۱۳۹۴/۱۱/۰۶    ایوانف 

 

 

 

غمیازه

 

 

 

 

 

+  ۱۳۹۴/۱۰/۲۴    ایوانف 

 

 

 

 

من قرصای جدید رو دوست دارم.
قرصای جدید از من آدم مهربونتری ساخته.
الان خیلی شادم و خیلی هم مهربون.
دیگه نمی‌خوام دوستام رو بکشم.
می‌خوام دوستام رو هم شاد کنم.
کاش می‌تونستم...
کاش می‌شد...
اشکال نداره... چهارتاش برا خودم...
باقیشو می‌ریزم تو غذای اونا... 

.

.

سی و هشت ... سی و نه ... چهل ... چهل و یک...

.

من دوستام رو دوست دارم.

 

 

 

+  ۱۳۹۴/۱۰/۲۲    ایوانف 

 

 

 

هروقت زخم و زیلی می شدم مامان یه فیس از اودکلن بابا رو می زد به زخمم.
می سوختم و دلم می سوخت، برای بابا که همیشه بوی زخم می داد.

 

 

 

 

+  ۱۳۹۴/۱۰/۰۵    ایوانف 

 

 

اون اواخر ماشین لباسشویی آلزایمر گرفته بود.
وسط کار راه میافتاد وسط آشپزخونه می گفت پلوپز دیر کرده دلم آشوبه.
یادش نبود پلوپز ده سال پیش سوخت.
پلوپز از بالا خیلی شبیه ماشین لباسشویی بود.
هیچکی هیچی نمی گفت.

 

 

 

+  ۱۳۹۴/۰۹/۰۵    ایوانف 

 

 

سنگ مفت 

گنجشگ مرد

 

 

 

+  ۱۳۹۴/۰۷/۰۴    ایوانف 

 

 

 

من همون جوری که کنار پارک باغ کودک قلهک بالا میاوردم گفتم، خوب
چرا ... چرا حالم به هم خورد ... قبلن هم که چرخ و فلک نشسته بودم که.
بابا رضا گفت، گفتم زیاد نشین، زیاد بشینی حالت به هم می خوره ... بخور.
یه قلپ ساندیس انگوری خوردم، گفتم مگه نگفتی زمین هم می چرخه ... 
بابارضا گفت: می چرخه، اونم روش زیاد بمونی حالت به هم می خوره ...

 

 

 

 

+  ۱۳۹۴/۰۵/۱۵    ایوانف 

 

 

بو

همان بود است

وقتی که دیگر نیست.

 

 

 

+  ۱۳۹۴/۰۴/۲۹    ایوانف 

 

 

 

جایی در جنگل پیرمردکتاب داستانش را باز کرد و چند 

خط خواند. چند خط که خواند فهمید قبلن اینها راخوانده

ورق زد و پیدا کرد و ادامه داد . 

جایی در شهر مردی دچار دژاوو شد .

 

 

 

 

+  ۱۳۹۴/۰۲/۱۰    ایوانف 

 

 

 

پدر ژپتو کنار  بزرگراه همت از نهنگ پیاده شد

با لنگ خیس در  رادیاتور نهنگ را باز کرد

آب جوش از بالای سر نهنگ فواره زد 

نهنگ دلش برای تعمیرکارهای خیابان استخر تنگ بود

حال نهنگ در استخر بهتر است

 

 

 

 

+  ۱۳۹۴/۰۱/۲۷    ایوانف 

 

 

روش پیام رسانی با دود سرخپوست ها منسوخ شده

البته جز یک پیام 

دود جوجه، روی منقل ظهر جمعه

یعنی زندگی هنوز هست

 

 

 

 

 

 

 

+  ۱۳۹۴/۰۱/۲۱    ایوانف 

 

 

لازم نیست تلویزیون ها  برنامه ای پخش کنن

همینکه  قدیم محدب بودن  و الان مقعرن 

عمق تنهایی آدم امروز رو نشون میدن

 

 

 

+  ۱۳۹۴/۰۱/۲۰    ایوانف 

 

 

امشب یه زنی اخبار رو می بینه ... آلبومش رو ورق می زنه ... می خنده ...

مسواک می زنه ... می خوابه ... شب بخیر کاترین اشتون

 

 

 

+  ۱۳۹۴/۰۱/۱۴    ایوانف 

 

 

 

هر روزصبح تمام زنان شهر سعی می کنند شبیه تو شوند

هر روز  صبح تمام مردها اشتباهی عاشقشان می شوند

 

 

 

+  ۱۳۹۳/۱۰/۲۳    ایوانف 

 

 

یه تیکه بزرک از دندونم شکست

یه مراسم تدفین خلوت کنار گلدون 

یادم باشه هر هفته به گلدون آب بدم

 

 

 

 

 

 

+  ۱۳۹۳/۱۰/۱۳    ایوانف 

 

 

درمان قطعی افسردگی رو پیدا کرد

قطع رگ

 

 

 

+  ۱۳۹۳/۰۹/۰۶    ایوانف 

 

 

صندلی ننویی فقط مادربزرگ را تکان می داد
بعد از مادر بزرگ فقط غمگین می کرد

 

 

 

+  ۱۳۹۳/۰۸/۲۱    ایوانف 

.

.

 گفت اینا برای خودمه نه برای فروش... مامورای مترو
قبول نکردن ... گفتن چرا یه نفر باید این همه افسردگی 
حمل کنه ؟ می خوای بفروشیشون...

اینه که همیشه پیاده می بینیش که با کمر خم شده خیابون گز می کنه

.

.

 

+  ۱۳۹۳/۰۶/۲۴    ایوانف 




_ کجایی عماد؟ چرا تو حیاط نشستی؟ سرده... سرما می خوری
ــ نمی دونم چرا یهو هوس کردم ماهو ببینم.
ــ چه شاعرانه ...
ــ بیا تو هم بشین ... بیا ... یه شعرم بخون شاعرانه تر بشه
ــ من شعر بلد نیستم ... 
ــ مگه می شه ... بخون ... نسرین اینقدر کتاب می خونی ... بخون
ــ من فقط کتاب درسی خوندم
ــ از کتاب درسیت حفظ نکردی؟ ... بخون
ــ باشه ... معارف شش بود مضمر اضافه علم ذواللام موصول و اشاره  ... کجا می ری؟
ــ سرده ... سرما می خورم




+  ۱۳۹۲/۱۱/۲۳    ایوانف 

 

 

هر یک سال چوبپای ناخدا در اثر راه رفتن ساییده می شد
و ناخدا بیشتر لنگ می زدو مجبور به تعویض چوبپا بود.
البته تا قبل شکار نهنگ پارسال و پیدا کردن اون عروسک
چوبی تو بغل پیرمرد میون دل نهنگ.چوبپایی که از دماغ عروسک
ساخت ساییده نمی شد . انگار هنوز رشد داشته باشه.

 

 

+  ۱۳۹۲/۱۱/۰۷    ایوانف 



آنها که به قله صعود می کردند مردند
آنها که از ساختمان سقوط می کردند مردند
در ترافیک شرق به غرب و غرب به شرق بمانید

شما زنده اید






+  ۱۳۹۲/۱۱/۰۲    ایوانف 

 

 

 

خیاط گفت : ولی این پارچه ها گرونه ...حیفه برا رو بالشتی
               خانما با اینا پیرهن می دوزن...
مرد گفت : می دونم.

 

 

 

+  ۱۳۹۲/۱۰/۳۰    ایوانف 

 

 

او گوشش را از دست داده بود
من هوشم را
این بود فرق ونگوگ گوش به دست
و من گوش به زنگ

 

 

 

+  ۱۳۹۲/۰۷/۰۴    ایوانف 

 

 

 

گوشی های لمسی
آدمهای لمس

 

 

 

+  ۱۳۹۲/۰۷/۰۱    ایوانف 

 

 

به نظر زیست شناس ها، رختخواب ها در خانه های کثیف جای ایده آلیست برای ساس.
به نظر ساس های خانه ی بردیا، انسان هجده ساعت در روز در رختخواب است و گاهی در
   خواب چیزی می گوید مثل فرزانه ... فرزانه.
به نظر بردیا فرزانه بر نمی گردد.

 

 

 

+  ۱۳۹۲/۰۶/۳۰    ایوانف 

 

 

 

همه چیز داشت خوب پیش می رفت
تا اینکه مادر بزرگ خون بالا آورد

 

 

 

+  ۱۳۹۲/۰۶/۲۵    ایوانف 

 

 

 

ـ شروع کن به تمام کردن تمام کارهایی که شروع کردی ـ

 

 

 

+  ۱۳۹۲/۰۵/۲۹    ایوانف 

 

 

 تو داشتی می گفتی که آدم چطور ممکن است از موها و کک مک های 
 نارنجی خوشش بیاید و حکمت اینکه این خصوصیت در این آدمها بوده و مانده 
 جذابیت و زیبایی نیست و دلیلش این است که مثل خالهای پلنگ عمل می کرده و
 آنها را در محیط زیستشان از چشم بقیه مستتر می کرده و حتما خواستگاهش
 بیشه های بیشتر سال پائیز اروپاست و برای همین آنجا بیشتر آدمها این شکلیند و ...
 من به این فکر می کردم از کی فکر و قلب من بیشه پاییزی شد که او اینگونه در آن
 مستتر شده با آن کک مک های نارنجی و اینکه بیشه های خشک چقدر در مقابل آتش
 آسیب پذیرند و چه بد شد با تو درد دل کردم و شعر دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد 
 مال ایرج بود یا کی؟

 پ.ن : یک نفس خوانده شود

   

 

+  ۱۳۹۲/۰۵/۲۱    ایوانف 

 

 

 

یک روز ، سه کوهنورد ، از کوه بالا رفتند ، بالا رفتند ، بالا رفتند.

 

 

 

+  ۱۳۹۲/۰۵/۰۳    ایوانف 

 

 

اگر آن موقع که کودک بودم میدانستم روزی به اینجا می رسم
دیگر آن همه تلاش نمی کردم که در راه اتاق تا آشپزخانه
از روی حاشیه فرش ها راه بروم. می گذاشتم سقوط کنم
در دره میانه فرش ها،
جایی که هر چه بود از اینجا بهتر بود.

 

 

 

+  ۱۳۹۲/۰۴/۳۱    ایوانف