-این یادداشت در شمارهی چهارم مجلهی پدیدار، مجلهی دیجیتال تئاتر، سینما و ادبیات دانشگاههنر تهران منتشر شده است-
در بین انواع قالبهای داستانی رمان بیشترین آمیختگی را با ابعاد اجتماعی و فرهنگی دارد و هنگامی که جامعه دچار دگرگونی اجتماعی و سیاسی می شود اهمیت آن بیشتر میشود. دهه چهل و پنجاه شمسی زمانی است که به علت رشد آموزش های عمومی و مطالعه بر تعداد متفکران در طبقه متوسط جامعه افزوده می شود . در ادبیات داستانی این دوره نمونههای بسیاری از شخصیتهای کتابخوان و تحصیلکرده را میبینیم اغلب سرخورده و در تعارض با لایههای سنتی جامعه اند.
شهرنوش پارسیپور از نویسندگان تاثیر گذار در ادبیات فمنیستی و دومین زن ایرانی است (پس از سیمین دانشور) که رمانش منتشر شده است. پارسی پور با لحنی زنانه و انتقادی به سنتهای جامعه، کلیشههای جنسیتی و خشونتهای پنهان و آشکار علیه زنان میپردازد. قهرمانان پارسی پور در تلاش برای کشف جایگاه خود فرای نقش های جنسیتی میجنگند، در برابر سنت ها به پا میخیزند و در نهایت به انزوا و خیال کشیده میشوند. آنها از خود بیگانهاند، از عشق دلزده و با جامعه ناسازگار. پارسیپور در رمانهایش دغدغه هایی را مطرح میکند که هنوز حل نشده ماندهاند.
سگ و زمستان بلند اولین رمان شهرنوش پارسیپور است که در سال 1355 منتشر شد. داستان حوری دختر خانوادهی محمدی . به نظر میرسد که داستان در دهه 50 شمسی در تهران و در خانواده ای متوسط میگذرد. حوری ناظر منفعلی است که در جامعه ی کوچک خود ( خانواده ، اقوام و همسایگان ) رشد میکند و از عقاید برادر بزرگش حسین سیراب میشود. حسین جوان روشنفکری است که سه سال را در زندان گذرانده و توسط دوستان و همفکرانش طرد شده و خود را " عنصر بی خطر " معرفی میکند. حسین طالب مدرنیستی که از دل سنت ها برآمده باشد به عقیده او مدرنیستی که در حال حاضر در جامعه جریان دارد تنها سنت ها را بزک می- کند و این چیزی است که باعث اختلاف نظر حسین و دوستانش شده و عموی بزرگ را از او میرنجاند. اما حوری سیزده ساله حرف های حسین را نمیفهمد خود حسین هم راه حل را نمیداند حسین سر خورده و گرفتار در دوگانگیها به متفکری منفعل تبدیل میشود. حسین خسته از مبارزه و ناکام از عشق به مشروب و شبگردی پناه میبرد و در شب زایمان خانمجان وقتی نیمه شب مست به خانه بر میگردد آقاجان او را کتک میزند از خانه بیرون میکند و همین سرآغاز بیماری ای میشود که او را به مرگ میکشاند. با مرگ حسین، حوری وارث کابوس ها و اتاق او میشود و حضور یک جفت چشم منتظر را در هر لحظه حس میکند. شخصیت حسین به گفته شهرنوش پارسی پور محصول تخیل اوست و چنین شخصیتی در جامعه وجود ندارد. در جوامع سنتی مذهب خانواده و قومیت از عوامل مهم بر هویت افراد است اما در جامعه مدرن عواملی مانند سرمایه فرهنگی که دستاورد خود افراد جامعه است هویت را میسازد. اولین برخورد حوری با دوگانگی جامعه شبهمدرن در نوجوانی است که عشق، شهوت و جنسیت را لمس میکند و پیش از آن این مفاهیم را در سینما دیده بود "من متحیر بودم که چرا آسمان آتش نمیگیرد و ستاره ها به زمین نمیریزند و زمین تکهتکه نمی شود من پسری را بوسیده بودم و حالا به بعد هر اتفاقی ممکن بود بیوفتد" (پارسیپور، 1369: 174)
دیوارها حدود خانه ها را تعیین کردهاند و حدود روابط را، "دیوارهایی که پوسیده و شکم داده ومثل اینکه سالهاست به انتظار آوای کلنگ شب و روز سپری میکند و حسین بیست سال است در انتظار ریختن آنهاست ".(پارسیپور ،1369: 151) دیوارهایی که مانند سنت ها برای نسل جدید دست و پاگیر است ولی حرمتهای بین قدیمیها را نگه داشته، کسی به فکر نو سازیشان نیست و فقط آقاجان فکر می کند"باید بدهد سقف پشت بام را کاهگل کنند، سقف آن اتاق دوباره ترک برداشته"(پارسیپور، 1369: 32)
فهمیه برای دیدن حسین از دیوار بالا میرود، مهری به طاق خانه ای تکیه میکند از حسین می خواهد برای خاطر خدا او را ول کند. فریبرز در پناه دیوار ها به حوری ابراز عشق میکند. حسین بیرون خانه در کنار دیوار از سرما یخ میزند و حوری بعد از آنکه فریبرز را می بوسد میگوید"میشد تبلهی روی دیوارها و سقف را ندید"(پارسی پور ،1369: 173)
حسین بعد مردانه وجود حوری است و با مرگ او عصیان حوری آغاز میشود . حوری پس از شکست عاطفی و نیز رسوایی به خاطر رابطه با فریبرز، تحت فشار و آزارهای روحی پدرش قرار میگیرد. آقاجان کلیشه بازر پدر سلطه جو و سنتی است و حوری که پدر را عامل مرگ حسین میداند، با او به مجادله میپردازد و از خانواده فاصله میگیرد. در جامعه ای که همه چیز حول محور آبرو می گردد حوری میخواهد" بی آبرو باشد "(پارسیپور، 1369: 246)
به گفته پارسیپور" جامعه ی ما نسبت به آرکیتایپ زن خیلی حساس است در چارچوب تنگ و محدود و کوچکی که برای هر حرکت و جولان زن ایجاد کرده هر قدمی که او به بیرون بگذارد فحشا محسوب میشود". (پارسیپور؛ میلانی، ایران نامه، 44: 701)
حوری نیز افسرده از مرگ حسین و دلزده از سنت هایی که جامعه به او تحمیل میکند به خیال پناه میبرد و ماجراجویی میکند، اما حتی دنیای خیال هم پناهگاه متفاوتی نیست. فصل آخر فضایی گنگ و عجیب دارد حوری در اداره ای مشغول به کار میشود و به نظم موجود تن میدهد دیگر در فکر مبارزه نیست و سازشکار شده. "در طی این برخورد ها من کوشش میکردم با ملایمت او را متوجه این مطلب بکنم که با خشونت وتهدید کاری از پیش نخواهد رفت وبهتر است از در نرمش وسازگاری وارد شود" (پارسیپور،1369: 323)
در پایان داستان حوری که چون روحی سرگردان در قصه میچرخد به قبرستان و قبرش باز میگردد."روی قبرم را خواندم تنها جایی بود که داشتم "(پارسیپور، 1369: 348)
حسین و حوری در "سگ و زمستان بلند" متعلق به نسلی هستند که میان قرن بیستم میلادی و چهاردهم هجری سردرگم ماندهاند و در میان سنت های دیرین و اصلاحات جدید میچرخند. نسلی که نه تکلیفش با خودش مشخص است نه با دیگران.
منابع
پارسیپور، شهرنوش؛ «سگ و زمستان بلند »؛ انتشارات اسپرک؛ چاپ دوم؛ 1369.
پارسیپور، شهرنوش؛ میلانی، فرزانه «ایراننامه»؛ سال یازدهم؛ پاییز1372؛ شماره44 (پای صحبت شهرنوش پارسیپور)
پارسیپور، شهرنوش؛ «برای چه مینویسید»؛ دنیای سخن؛ شمارهی 17
میرعابدینی، حسن، فرهنگ داستان نویسان ایران از آغاز تا امروز؛ 1368؛ تهران؛ چشمه .
میرعابدینی، حسن؛ صد سال داستان نویسی ایران؛ 1377؛ تهران ؛چشمه
خسروی شکیب، محمد؛ بررسی اندیشه فمینیسم در آثار شهرنوش پارسیپور و مارگریت دوراس؛ مطالعات ادبیات تطبیق؛ پاییز 1389؛ شماره 15
بهبهانی، مرضیه؛ خاکپور، سیاوش؛ گرجی، مصطفی؛ مطالعات داستانی؛ تابستان1392؛ سال اول ؛ شماره 4
احمدی خراسانی، نوشین؛ «زنان زیر سایهی پدرخواندهها»؛ چاپ ششم؛ 1384؛ تهران؛ توسعه
مد و مه ابراهیم گلستان رو طی دو روز (با یک روز وقفه وسطش) خوندم. از همهی کارهای گلستان برام جذابتر بود مخصوصا داستان مد و مه.
دوباره داستان مد و مه رو میخونم.
خروسس نوشتهی ابراهیم گلستان رو طی چند ساعت خوندم. هفتهی پیش چند صفحهاش رو (حدود سی) خونده بودم اما ناتموم مونده بود.
خروس رو از همهی چیزایی که تا حالا از گلستان خوندم بیشتر دوست داشتم.
اسرار گنج درهی جنی ابراهیم گلستان رو طی سه روز خوندم. احساس میکنم یه دورهای نویسندهها احساس میکردن باید پند و نصیحت بدن تو آثارشون و مردمو از نظر اخلاقی ارشاد کنن و مصلح اجتماعی باشن. نمیدونم آثار جدید رو زیاد نخوندم شاید هنوز هم همینه.
جوی و دیوار تشنهی ابراهیم گلستان رو طی یک روز (از دیروز عصر تا همین الان) خوندم. این مجموعه از آذر ماه آخر پاییز برام جذابتر بود.
آذر ماه آخر پاییز نوشتهی ابراهیم گلستان رو خوندم. طی یک روز.
نظر خاصی ندارم. نمیدونم به خاطر اسم ابراهیم گلستانه یا حال روحی خودم که روبهراه نیست و در اوج پیاماس هستم یا هرچی. اما خوندنش عذابآور نبود.
افسانه و افسون م دیدهور(غلامحسین ندوشن) رو طی پنج روز خوندم. وقتی نوجوون بودن پنجاه شصت صفحه از این کتاب رو خونده بودم و یادش افتادم و خواستم تمومش کنم.
انتظار چیز دیگهای داشتم، گاهی فکر میکنم انگار نویسنده با طایفهی نسوان و خاصه فمنیستها خصومت شخصی داشته. تا آخر رمان منتظر بودم که خب، یه چیزی بشه و چیز خاصی نشد به نظرم.