-
مروری بر سگ و زمستان بلند
پنجشنبه 3 خردادماه سال 1403 12:16
-این یادداشت در شمارهی چهارم مجلهی پدیدار، مجلهی دیجیتال تئاتر، سینما و ادبیات دانشگاههنر تهران منتشر شده است- در بین انواع قالبهای داستانی رمان بیشترین آمیختگی را با ابعاد اجتماعی و فرهنگی دارد و هنگامی که جامعه دچار دگرگونی اجتماعی و سیاسی می شود اهمیت آن بیشتر میشود. دهه چهل و پنجاه شمسی زمانی است که به علت...
-
بعد از خوندن مد و مه
پنجشنبه 23 فروردینماه سال 1403 22:42
مد و مه ابراهیم گلستان رو طی دو روز (با یک روز وقفه وسطش) خوندم. از همهی کارهای گلستان برام جذابتر بود مخصوصا داستان مد و مه. دوباره داستان مد و مه رو میخونم.
-
بعد از خوندن خروس
دوشنبه 13 فروردینماه سال 1403 16:03
خروسس نوشتهی ابراهیم گلستان رو طی چند ساعت خوندم. هفتهی پیش چند صفحهاش رو (حدود سی) خونده بودم اما ناتموم مونده بود. خروس رو از همهی چیزایی که تا حالا از گلستان خوندم بیشتر دوست داشتم.
-
بعد از خوندن اسرار گنج درهی جنی
یکشنبه 12 فروردینماه سال 1403 22:39
اسرار گنج درهی جنی ابراهیم گلستان رو طی سه روز خوندم. احساس میکنم یه دورهای نویسندهها احساس میکردن باید پند و نصیحت بدن تو آثارشون و مردمو از نظر اخلاقی ارشاد کنن و مصلح اجتماعی باشن. نمیدونم آثار جدید رو زیاد نخوندم شاید هنوز هم همینه.
-
بعد از خوندن جوی و دیوار تشنه
سهشنبه 7 فروردینماه سال 1403 23:24
جوی و دیوار تشنهی ابراهیم گلستان رو طی یک روز (از دیروز عصر تا همین الان) خوندم. این مجموعه از آذر ماه آخر پاییز برام جذابتر بود.
-
بعد از خوندن آذر ماه آخر پاییز
شنبه 4 فروردینماه سال 1403 17:36
آذر ماه آخر پاییز نوشتهی ابراهیم گلستان رو خوندم. طی یک روز. نظر خاصی ندارم. نمیدونم به خاطر اسم ابراهیم گلستانه یا حال روحی خودم که روبهراه نیست و در اوج پیاماس هستم یا هرچی. اما خوندنش عذابآور نبود.
-
بعداز خوندن افسانه و افسون
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1402 00:23
افسانه و افسون م دیدهور(غلامحسین ندوشن) رو طی پنج روز خوندم. وقتی نوجوون بودن پنجاه شصت صفحه از این کتاب رو خونده بودم و یادش افتادم و خواستم تمومش کنم. انتظار چیز دیگهای داشتم، گاهی فکر میکنم انگار نویسنده با طایفهی نسوان و خاصه فمنیستها خصومت شخصی داشته. تا آخر رمان منتظر بودم که خب، یه چیزی بشه و چیز خاصی نشد...
-
بعد از خوندن: حاج مم جعفر در پاریس
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1402 20:43
امروز "حاج مم جعفر در پاریس" نوشتهی ایرج پزشکزاد رو خوندم. سورپرایز خاصی نداشت و همونطور که انتظار داشتم بود.
-
بعد از خوندن روزگار دوزخی آقای ایاز
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1402 21:28
روزگار دوزخی آقای ایاز نوشتهی رضا براهنی رو همین الان تموم کردم. فکر کنم دو سه هفتهای خوندنش طول کشید دقیقا یادم نیست. البته میل به خوندن سریعترش داشتم ولی نه اونقدر که وقتی خیلی خستهام بخونم. داستان و نگارش به نظرم یه اورتینک طولانی اومد و هرچی به آخر میرفت این اورتینک شدیدتر میشد. و البته به نظرم نیومد آقای ایاز...
-
مواظب باشید گرفتار مرگ تدریجی نشید
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 16:20
به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر سفر نکنی اگر کتابی نخوانی اگر به اصوات زندگی گوش ندهی اگر از خودت قدردانی نکنی به آرامی آغاز به مردن میکنی زمانی که خودباوری را در خودت بکشی وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر برده عادات خود شوی اگر همیشه از یک راه تکراری بروی اگر روزمرّگی را تغییر ندهی...
-
...
چهارشنبه 10 اسفندماه سال 1390 00:16
شغل عزیزم عاشقانه دوست دارم
-
:|
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 01:48
خدایا ! بیگاری نیاوردی که ، یه چند روز استراحت بده ...
-
نمایش مخزن
شنبه 1 بهمنماه سال 1390 01:34
فقط چهار تا اجرای دیگه دارن 29و 30 دی 6و 7 بهمن تالار مولوی ساعت 7 پیشنهاد می کنم حتما ببینید ------------------------------------------------------------------------------ بعد از یه مدتها از دیدن تئاتر لذت بردم
-
خیلی غمگینم
جمعه 23 دیماه سال 1390 01:31
گاهی دلم میخواد , وقتی مثل بچه گیام بغض میکنم ... خدا از آسمون به زمین بیاد , اشکام و پاک کنه و دستم و بگیره و . . . بگه : اینجا آدما اذیتت میکنن؟ بــیـــا بــــــریــــــــم ..........!
-
نظم
دوشنبه 19 دیماه سال 1390 01:48
هنگامی که افسر جوان در راس جوخۀ اعدام قرار میگرفت، تنها سپیدهدم بود- سپیدهدم پیامآور مرگ- که در سکوت حیاط کوچک این زندان اسپانیایی جنبشی داشت. تشریفات مقدماتی انجام شده بود. افراد مقامات رسمی نیز دستۀ کوچکی تشکیل داده بودند که برای حضور در مراسم اعدام ایستاده بود. انقلابیون از ابتدا تا انتها این امیدواری را که...
-
...
سهشنبه 13 دیماه سال 1390 11:53
یه روز یه نویسنده ای کنار ساحل نشسته بود و داشت مردی را تماشا میکرد که ستاره های دریائی رو که امواج با خودشون به ساحل می آوردند ، یکی یکی پرتاب میکرد توی دریا تا دوباره به زندگیشون ادامه بدن. نویسنده به مرد گفت : می بینی که موج گروه گروه ستاره دریائی رو به ساحل می آره و اونها از بین میرن ، فکر میکنی اینکار تو چه...
-
چرا که نه؟؟؟؟
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 00:29
خبرنگار: آیا هنر و سیاست جایی به هم میرسند؟ احمد شاملو : آه بله، حتما. "نرون" که... شهر رم را به آتش میکشید، چنگ هم مینواخت. شاه اسماعیل خودمان صدها هزار نفر را گردن میزد و غزل هم میگفت. بتهوون عظیمترین سمفونی عالم را در ستایش شادی ساخت هیتلر که آرزو داشت نقاش بشود، عظیمترین رنجگاه تاریخ را ساخت. ناصرالین...
-
...
دوشنبه 28 آذرماه سال 1390 20:19
به گمانم ، فکر دیگری بیشعوری می آمد و سعی در تزریق کمی شعور در فکرش داشتم !! کمی که گذشت و بحث که بالا گرفت و صدا ها که بلند شد و رگهای گردن که بیرون زد !!! فهمیدم که من هم دقیقاً ، یک بیشعورم !!!
-
آری از این همه تکرار بدم میاید
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1390 14:42
مار از پونه، من از مار بدم میآید یعنی از عامل آزار بدم میآید هم ازین هرزه علفهای چمن بیزارم هم ز همسایگی خار بدم میآید کاش میشد بنویسم بزنم بر در باغ که من از اینهمه دیوار بدم میآید دوست دارم به ملاقات سپیدار روم ولی از مرد تبردار بدم میآید ای صبا! بگذر و بر مرد تبردار بگو که من از کار تو بسیار بدم میآید عمق...
-
تقدیر
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 00:51
عمو هانس باور کن شباهت اتو بیوگرافی من با داستان آموزنده تو صرفا تصادفی است. داستان جوجه اردک زشتی است که داستان تو را خوانده،یک عمر به انتظار قو شدن نشسته و در آخرین دقایق فهمیده تنها یک جوجه زشت و سیاه و عقب افتاده است " امین میری "
-
یاد این شعر بی نظیر کیومرث منشی زاده افتادم
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 23:19
دست های ما کوتاه بود و خرماها بر نخیل ما دست های خود را بریدیم و به سوی خرماها پرتاب کردیم خرما فراوان بر زمین ریخت ولی ما دیگر دست نداشتیم ...
-
بازم عاشقتم برتولت برشت
جمعه 27 آبانماه سال 1390 00:25
اول به سراغ یهودیها رفتند من یهودی نبودم، اعتراضی نکردم پس از آن به لهستانیها حمله بردند من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم آنگاه به لیبرالها فشار آوردند ... من لیبرال نبودم، اعتراض نکردم سپس نوبت به کمونیستها رسید کمونیست نبودم، بنابراین اعتراضی نکردم سرانجام به سراغ من آمدند هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که...
-
من در مجله خانه پارسی
سهشنبه 24 آبانماه سال 1390 23:43
خانه پارسی اسم مجله فصلنامه آموزشی - تبلیغاتیه که شرکت پارس خزر برای معرفی محصولاتش و روش های استفاده بهتر و ... تهیه کرده . در ضمن اینجانب هم مدلشون هستم این مجله رو می تونید از نمایندگی های پارس خزر بگیرید ---------------------------------------------------------------------------------------- ۱ : عاشق گیسای...
-
راس میگه!!!!
دوشنبه 23 آبانماه سال 1390 14:55
سعی کنید به مسائلی که به خودتون مربوطه دخالت نکنید دیگران زحمتشو میکشن
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 آبانماه سال 1390 14:43
برف نو ، برف نو سلام خوبی ... مامان اینا خوبن
-
ربط داره آقا جان ربط داره
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1390 00:18
نمی دونم این و کی گفته ولی ، هر کی گفته راس گفته ------------------------------ ------------------------------ ------------------------- نفوذ اسرائیل در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران اخیرا از شبکه ی چهار سیما مستندی درباره زندگی میمون ها پخش گردید. در سکانسی از فیلم در حالی که مرد مجری درباره ی چگونگی زندگی میمون ها...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 00:21
یارو؟! میشه وقتی به اندازه کافی تاب خوردی، اون تابو خالی کنی من بشینم روش؟؟
-
...
شنبه 7 آبانماه سال 1390 22:16
بوی پاییز می آید! بوی دلتنگی های بیشتر... بوی تو، بوی من؛ بوی عشق... ... ... مستی های پنهان! بوی باران؛ بوی خواستن و نتوانستن بوی آرزو، بوی تنهایی، بوی عشق
-
و اینگونه معتاد میشویم به آدمها
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 14:54
این داستانک و جایی خواندم و البته نوشته بودکه برنده ی رتبه نخست اولین دوره مسابقه داستانک نویسی هزاردستان شده. قشنگه،با من بخونید: ... " بعدِ صبحانه ابروهایش بالا رفت. دنبال کیفش روی صندلی کناری گشت. درش باز بود. پاکت سیگارش را درآورد. با چشمهای مهربان تعارف کرد: - سیگار؟ ماتِ اداهایش، لبخند زدم : - نه! یکی...
-
,,,
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 23:29
روزی به ناچار از هم جدا خواهیم شد . دوبله خانه ماست و صدا، نعمتی که به ما ارزانی شده است. خانه می ماند، صدا هم، نه از خانه می توان به قهر روی برگرداند، نه به صدا می توان گفت: تو نعمت نیستی، تو نیستی، تو نمی مانی. بخشی از نامه چندین گوینده به مرحوم ژاله کاظمی