مد و مه ابراهیم گلستان رو طی دو روز (با یک روز وقفه وسطش) خوندم. از همهی کارهای گلستان برام جذابتر بود مخصوصا داستان مد و مه.
دوباره داستان مد و مه رو میخونم.
خروسس نوشتهی ابراهیم گلستان رو طی چند ساعت خوندم. هفتهی پیش چند صفحهاش رو (حدود سی) خونده بودم اما ناتموم مونده بود.
خروس رو از همهی چیزایی که تا حالا از گلستان خوندم بیشتر دوست داشتم.
اسرار گنج درهی جنی ابراهیم گلستان رو طی سه روز خوندم. احساس میکنم یه دورهای نویسندهها احساس میکردن باید پند و نصیحت بدن تو آثارشون و مردمو از نظر اخلاقی ارشاد کنن و مصلح اجتماعی باشن. نمیدونم آثار جدید رو زیاد نخوندم شاید هنوز هم همینه.
جوی و دیوار تشنهی ابراهیم گلستان رو طی یک روز (از دیروز عصر تا همین الان) خوندم. این مجموعه از آذر ماه آخر پاییز برام جذابتر بود.
آذر ماه آخر پاییز نوشتهی ابراهیم گلستان رو خوندم. طی یک روز.
نظر خاصی ندارم. نمیدونم به خاطر اسم ابراهیم گلستانه یا حال روحی خودم که روبهراه نیست و در اوج پیاماس هستم یا هرچی. اما خوندنش عذابآور نبود.
افسانه و افسون م دیدهور(غلامحسین ندوشن) رو طی پنج روز خوندم. وقتی نوجوون بودن پنجاه شصت صفحه از این کتاب رو خونده بودم و یادش افتادم و خواستم تمومش کنم.
انتظار چیز دیگهای داشتم، گاهی فکر میکنم انگار نویسنده با طایفهی نسوان و خاصه فمنیستها خصومت شخصی داشته. تا آخر رمان منتظر بودم که خب، یه چیزی بشه و چیز خاصی نشد به نظرم.
امروز "حاج مم جعفر در پاریس" نوشتهی ایرج پزشکزاد رو خوندم. سورپرایز خاصی نداشت و همونطور که انتظار داشتم بود.