خانوم شیوایی
خانوم شیوایی

خانوم شیوایی

...

...

لحظه ی دیدار نزدیک است

باز من دیوانه ام مستم

باز می لرزد دلم دستم

باز گویی در جهان دیگری هستم

های ، نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ

های ، نپریشی صفای زلفکم را دست

و نریزی آبرویم دل 

لحظه دیدار نزدیک است



این قشنگ ترین شعر عاشقانه اییه که تا حالا شنیدم.

...

این جمله رو  چند ماه پیش خوندم ... ولی دو روزه که بد جوری تو ذهنم پرواز میکنه :


سیب بچین حوا ،  دلم از اینجا هم گرفته است ....

اندر احوالات یاهو مسیجرمن

تو یاهو مسیجرم  همش 11 تا فرند دارم  که یکشون فرشاده که معمولا نیاز نیست باهاش چت کنم هر روز می بینمش

اما امان از روزایی که آدم تنهاست و حوصله اش سررفته هیچ کس پیداش نمیشه یا اگرم میاد مثل کش تمبون قبلا از اینکه بهش پی ام بدی فوری در میره خلاصه این جور وقتا حال شازده کوچولو رو پیدا می کنم که وقتی میرسه به زمین روی یه کوه می ایسته و میگه سلام ... من تک و تنهام ... و بعد انعکاس صدای خودش و میشنوه می گه این چه سیاره ای خشک خشک و شور شور ... ( یادتون اومد )

خلاصه نقل ماست منم همینطور که دارم واسه خودم صوت بلبلی می زنم یه شیر پاک خورده ای خارجی ای از زمین یا آسمون یه هو میرسه همشونم سرعت تایپ و اینترنتشون خدا سر سه سوت 10 خط واسه آدم می فرستن اونم به خلاصه ترین شکل خوب با یه سلامی یه علیکی یه اسمی یه سوالی .

والا قدیما اینجوری نبود لااقل یه asl  می پرسیدن

ولی امشب دیگه شاهکار بود دختره تند وتند می نوشت هی بهش می گفتم دوست من من زیاد انگلیسیم خوب نیست ولی دوست دارم برای پیشرفت انگلیسیم چت کنم پس لطفا مراعات ما رو بکنواسم آدرس یه سایت می فرستاد که من چون دوست ندارم کسی وب کمم و رکورد کنه از این سایت استفاده می کنم  ... جل الخالق خوب آدم همینجوری میشه که قید چت انگلیسیو میزنه دیگه