افسانه و افسون م دیدهور(غلامحسین ندوشن) رو طی پنج روز خوندم. وقتی نوجوون بودن پنجاه شصت صفحه از این کتاب رو خونده بودم و یادش افتادم و خواستم تمومش کنم.
انتظار چیز دیگهای داشتم، گاهی فکر میکنم انگار نویسنده با طایفهی نسوان و خاصه فمنیستها خصومت شخصی داشته. تا آخر رمان منتظر بودم که خب، یه چیزی بشه و چیز خاصی نشد به نظرم.